او کيست؟آقازاده شمس الشموس است

آرامش جان و دل سلطان طوس است

او مثل نوري جلوه کرد و بهترين شد

همچون رسول الله پيغمبر ترين شد

از آسمانها آمد و جاري تر از اشک

مانند زهرا مادرش کوثرترين شد

سر تا به پايش بود توحيد مجسم

بر باده رب الکرم ساغر ترين شد

بالاخره هر ارتباط و هر عشقي يه دوراني داره!

با سلام و درود به شما، قدم رنجه بفرمائيد خرجش يک کليکه!

من را هميشه خواندي و نشناختم تو را

از غصه ها رهاندي و نشناختم تو را

اين بنده‌ي اسير معاصي و نفس را

از درگهت نراندي و نشناختم تو را

بي ياد تو گذشت همه عمر من ولي

با من هميشه ماندي و نشناختم تو را

بر خان رحمت و کرم و استجابتت

عمري مرا نشاندي و نشناختم تو را

شب هاي جمعه تو نمک اشک و روضه را

بر جان من چشاندي و نشناختم تو را

با رأفت و بزرگي و آقائيت مرا

تا کربلا رساندي و نشناختم تو را

امروز که جز عشق تو پندار ندارم

جز جان به قدوم تو سزاوار ندارم

اى دلبر من غير تو دلدار ندارم

با غير تو اى شير خدا کار ندارم

من فاطمه‏ ام واهمه از نار ندارم

ديگر براي خانه ي ما دري نماند...

وبراي اجازه گرفتن كسي نماند

تنها غريبه اي كنار چاه نشسته....

علامه سيد باقر هندي از علماي شيعه نقل مي‌کند: شب عيد غدير مولايم مهدي عليه السلام را در خواب ديدم که محزون و گريان است. عرض کردم آيا خوشحال نيستيد؟ فرمود: ذكرت أمي الزهراء و حزنها؛ اندوهگينم از غصه هاي مادرم فاطمه زهرا عليها السلام. و فرمود:

لا تراني اتخذت لا وعلاها

بعد بيت الأحزان بيت سرور

آيا مي بيني که من پس از بيت الاحزان که مادرم فاطمه عليها السلام به آن جا مي رفت

خانـه شـادي گرفتـه باشـم؟ نـه سوگنـد به بزرگي مقـام مـادرم ايـن کـار را نکـرده ام.

فاطمة الزهرا بهجة قلب المصطفي ص826؛ صديقه شهيده ص183

سلام با؛

راهيان نور 91 با ؛ سوسن خانوم و اسمال آقا !

به روزم تشريف بياريد