...کی میدونه شایدم تشنه و بی آب بمیرم!
یادمه گفته بودم شب ولادت حضرت ابوالحسن علی بن موسی الرضا علیه افضل التحیه و الثناء که برای عرفه جواز زیارت کربلا گرفتم!
میخواستم بگم چند روز پیش یکی از دوستانی که بهش خیلی ارادت دارم تماسی گرفت و دلی از ما برد!
- برای زیارت عرفه کربلا سه تا سهمیه دارم؛ هستی؟
- هستم حاجی! نوکرتم حاجی!
- همین امروز باید مدارکت رو برسونی!
- میرسونم حاجی! کرتم حاجی!
عجب برکتی کرد وقت من اونروز! تا ظهر همه کارها ردیف شد! از تمدید گذرنامه و تهیه پول و عکس و .....!
و من منتظر اولین زیارت عرفه کربلا!
منتظر تولدی دوباره در روزی که حق جل و علا قبل از توجه به زائرانش در صحرای عرفات نظر رحمت و مغفرت را به سوی زائران کربلا می اندازد!
منتظر رفتنی بدون بازگشت! رفتن به آغوش امامی که از سایه لطفش درآمدن یعنی مرگ!
سُبْحانَ الله الْواحِدِ الاَْحَدِ الصَّمَدِ؛ الَّذى لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ
اَلْحَمْدُ لله حَمْداً یُعادِلُ حَمْدَ مَلاَّئِکَتِهِ الْمُقَرَّبینَ وَاَنْبِیآئِهِ الْمُرْسَلینَ
وَصَلَّى الله عَلى خِیَرَتِهِ مُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبِیّینَ
وَآلِهِ الطَّیِبینَ الطّاهِرینَ الْمُخلَصینَ
نظر |
نمی خوام اونطوری که بقیه ازش تعریف کردن معرفیش کنم!
میخوام با همه بی استعدادی و با همه بی ذوق بودنم و با همه..... ازش بگم:
بگذار بگویم که جهان بی تو چه سان ماند
این حرف،چه حرفیست مگر بی تو جهان ماند
آنقدر که خوبی دلکم لحظه کوچت
صد مولوی و حافظ و سعدی نگران ماند
آن لحظه که تصنیف تو را خواند زمانه
انگشت به لب حضرت استاد بنان ماند
تا بار دگر دست زمین پای تو گیرد
دنبال تو یک عمر زمین در دوران ماند
نقاشی گیسوی پریشان تو سخت است
آنقدر که حسرت به دل فرشچیان ماند
راستی فرشچیان و امثالش به تنها چهره ای که دست نبردن....!
من همو را عاشقم....!
بدون مقدمه میرم سر اصل مطلب!
سلام
و اما اصل داستان!
من بخاطر شوق دیدار کسی؛ چند روزی بود که دلم هوای برگشتن به قم رو کرده بود!
امروز سر یک مطلب کاملا تصادفی شرایط مهیا شد که چند روزی رو دور از مشهد باشم
اینجا دو تا استاد دارم که هر دو شون به گردنم حق زیادی دارن! دو تا استاد راهنما
زندگی درسی و اخلاق فردی و اجتماعی من از وقتی اومدم مشهد متاثر از این دو استاده
استاد الف از ابتدای هفته از دست من ناراحت بود!
به خاطر تاخیر در کلاسها و یکی دو مورد عدم پیش مطالعه درس
استاد امروز تنبیها درس رو تعطیل و حقیر رو طرد فرمودند
یعنی باید از چند روز دیگه یواش یواش شروع کنم
و اما
استاد ب به جهت کار مهم اداری که براشون پیش اومده بود ازم خواست چند روزی برم قم و پیگیر کارشون بشم
عجب روزگاری جالبی!
اما من برای دیدار کسی میام قم که چند سال از زندگیم از صمیم قلب دوسش داشتم و هنوز هم دارم
پیشنهاد میکنم خودش رو آماده کنه!
روز هشتم از ماه هشتم سال هشتاد و هشت هم تموم شد!
از ابتدای سال همه منتظر رسیدن این چهار تا هشت بودن!
اما ما همه عمرمون با هشت و چهار گره خورده!
از آن روزی که ما را آفریدی
به غیر از معصیت چیزی ندیدی
خداوندا به حق هشت و چهارت
ز ما بگذر، شتر دیدی ندیدی!!!
من امشب از امام رضا یه زیارت کربلا گرفتم!
عرفه!
انشاءالله تا اونوقت گناهی باعث سلب توفیق نشه