برای رسیدن به نتیجه همیشه باید همت کرد و با دقت تمام به مقدمات اون کار نظر کرد!
برای ساختن یک بنای زیبا و محکم باید هم در انتخاب مصالح حواسمون رو جمع کنیم و هم باید از نقشه جامعی که توسط کارشناس خبره ای کشیده شده الگو برداری کنیم!
ضمنا کمک گرفتن از نیروی متخصص (بنا) هم خیلی مهمه!!!
می بینم که تا اینجای کار کسی اعتراض نکرده و همه موافقند!!! الحمدلله
خب حالا اگر بخواهیم منزلی تهیه کنیم که مثلا چند سال قبل ساخته شده و ما از کیفیت ساخت اون بنا اطلاعی نداریم چطور باید بفهمیم که آیا در این بنا مصالح خوبی استفاده شده یا خیر؟ یا چگونه باید نقشه و طرح اون رو برانداز کنیم! از کجا بفهمیم که آیا بنای این ساختمان کارش رو خوب انجام داده یا خیر؟
خب معلومه که طرح و نقشه ظاهرترین موارد فوقه! چون با نگاه کردن و مشاهده ظاهری پی خواهیم برد که آیا طراحی و نقشه بنا مطابق سلیقه عرف مردم هست یا خیر!
برای پی بردن به غیرت کاری اون آقای بنا هم باید ظرافت های ساختمان رو بررسی کنیم و برای مطمئن شدن نسبت به مصالح به کار رفته در ساختمان باید نگاه کنیم که کجاهای ساختمان نیاز به تعمیر پیدا کرده و از متخصصین فن هم میتونیم کمک بگیریم!
نتیجه اخلاقی این که:
با دقت کردن در یک محصول می تونیم بفهمیم که مقدمات ساخت اون درست بوده یا همراه با نقصان و ناشی گری ساخته شده!!!
و همه شما عزیزان با رجوع به نظری که توسط خانم (فدایی عمر فاروق) برای مطلب (اهل سنت نمی پذیرند قسمت 2) گذاشته شده متوجه خواهید شد که اهل سنت مسیری رو که برای رشد و تعالی می پیمایند اصلا مسیر درستی نیست! یعنی مقدمات کمال رو از کسانی می گیرند که شایستگی تربیت انسان رو ندارند!
نتیجه پیروی از (جناب عمر) افرادی مثل این خانم میشوند که در جواب نقل یک روایت؛ چند خط فحش و بد و بیراه تحویل میدهند!!!!
فبهت الذی کفر!!!
علی یارتون
نظر |
هنگامه شعله ور شدن جنگ صفین و درست وقتی که مالک اشتر به نزدیکی خیمه گاه معاویه رسیده بود به دستور عمرو عاص قرآنهایی که در لشکر بود را بر نیزه ها زدند و با فریاد: (لا حکم الا لله) خواستار توقف جنگ و برپایی حکمیت شدند!!!
در اینکه حماقت آن مردم چقدر زیاد بود و خون دلی که حضرت امیرالمومنین علیه السلام از دست لشکریانش خورد بحثی ندارم
اما همه حرفم اینجاست که بعد از بلند شدن فریاد (لا حکم الا لله) حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: «کلمة حقّ یراد بها باطل»
نتیجه اخلاقی اینکه:
میشود به همین راحتی جنگی را که برده ایم واگذار کنیم!
سالها برای رسیدن به هدفی تلاش می کنیم و هنگامه بهره برداری که رسید با شنیدن سخنی نابجا همه زحماتمان به هدر می رود درست مثل اتفاقی که در جنگ صفین افتاد!
دقت کنید که منظور از حرف نابجا الزاما ناسزا و.... نیست گاهی حتی می شود این حرف آیه ای از قرآن باشد!!! (لا حکم الا لله در حقیقت اشاره به این عبارت دارد: ...ان الحکم الا لله... که در آیات 57 انعام، 40یوسف و 67یوسف بیان شده است) و یا حدیثی از ائمه اطهار علیهم السلام
(خُذُوا الْحَقَّ مِنْ أَهْلِ الْبَاطِلِ وَ لَا تَأْخُذُوا الْبَاطِلَ مِنْ أَهْلِ الْحَقِّ کُونُوا نُقَّادَ الْکَلَامِ فَکَمْ مِنْ ضَلَالَةٍ زُخْرِفَتْ بِآیَةٍ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ کَمَا زُخْرِفَ الدِّرْهَمُ مِنْ نُحَاسٍ بِالْفِضَّةِ الْمُمَوَّهَةِ النَّظَرُ إِلَى ذَلِکَ سَوَاءٌ وَ الْبُصَرَاءُ بِهِ خُبَرَاءُ) بحار الانوار ج2 ص96
معرفت و بصیرت در این مواضع به کمک انسان می آید و او را یاری می کند تا بهترین تصمیم را بگیرد و دچار توهم و سرگردانی نشود!
تا اینجا سعی کردم درس بزرگی رو که از تاریخ و ملاحظه این مقطع از جنگ صفین گرفته بودم بیان کنم و حالا دوست دارم کمی با هم فکر کنیم:
آیا در این روزگار هم مواردی یافت میشه که اشخاصی خواسته باشند الفاظ و عبارات خوبی رو به کار ببرند ولی برداشتهای نابجا بکنند؟
مثلا برای جذب مشتری دم از آزادی بزنند و اون رو با آزادگی قاطی کنند و یا آزادی رو به افسارگسیختگی ترجمه کنند؟ آزادی که آنها می گویند "رهایی از هر تقید و تعهد" است و این آزادی که دین ما می گوید "رهایی از هر تعلقی" است.
البته همیشه هم این اتفاق با قصد و توطئه قبلی رخ نمیده بلکه در بسیاری از موارد افرادی ناآگاهانه این اشتباه رو مرتکب میشوند و عده ای رو به گمراهی می کشونند!!!
الان در عرف برخی از متدینین کلمه آزادی، واژه ای مساوی با بی بند و باری و برهنگی و... شده است! و این یک خیانت به بشریت است! همینطور مثال بزنید از واژه هایی که در طول تاریخ دچار این خیانت شده اند! (منظورم واژه عدالت نبود الکی از خودتون حرف در نیارید)
یکی از این واژه ها که مورد خیانت قرار گرفته خود کلمه (قرار) است چون تا به همسرت میگی بیرون با کسی قرار دارم صورتش سرخ میشه و فکر میکنه شما با یه مادام قرار دارید البته من که هنوز مجرد هستم! یا وقتی به یه خانم محترمی میگی من چون لباس مقدس روحانیت رو به تن دارم ترجیح میدم با شما قرار نذارم میگه: قرار!!!!! هیچ معلوم هست چی میگین؟! من به اعتماد همین روحانی بودنتون میخواستم حضورا خدمت برسم!!!!! آخه چرا شما من رو شبیه دخترهای بیخودی امروزی فرض کردید که اهل قرار گذاشتنه؟!!! اصلا تقصیر شما نیست تقصیر منه که اعتماد بیجا کردم! خوب شد ما رو به چیز دیگه متهم نکردید!!!
(اومدیم مطلبمون رو از خشکی در بیاریم به نظرم خرابش کردیم! شما سعی کنید معنویت به دست آمده در سطور ابتدایی را با خواندن چند خط انتهای مطلب از دست ندهید)
یاعلی
فرمود: تو را بخدا قسم میدهم تو بودى که رسول خدایت براى فرستادن بسوى جنیان، امینش دانست و او هم پیشنهاد پیغمبر را پذیرفت یا من بودم؟ عرض کرد البته تو بودى
فرمود: تو را بخدا قسم میدهم که رسول خدا حلالزادگى او را از آدم تا پدر با گفتار خود که فرمود:
(من و تو از آدم تا عبد المطلب حلال زادهایم نه زنازاده) تصدیق فرمود تو بودى یا من بودم؟ عرض کرد البته تو بودى
فرمود: تو را بخدا قسم میدهم آن من بودم که رسول خدایم برگزید و دختر خود را همسر من کرد و فرمود خداوند تو را همسر فاطمه کرد؛ یا تو بودى؟ عرض کرد: البته تو بودى
فرمود: تو را بخدا قسم میدهم پدر حسن و حسین که دو ریحان پیغمبر بودند و در بارهشان فرمود: این دو تن دو سرور جوانان اهل بهشتند و پدر آنان از آنان بهتر است؛ من هستم یا تو؟ عرض کرد: البته شما
فرمود: تو را بخدا قسم میدهم برادر تو با دو بال، زینت شده تا با آن دو بال در بهشت با فرشتگان پرواز نماید یا برادر من؟ عرض کرد البته برادر تو
فرمود: تو را بخدا قسم میدهم من بدهى پیغمبر را به عهده گرفتم و در موسم حج اعلام کردم که وعدههاى پیغمبر را در سر رسید خواهم پرداخت یا تو؟ عرض کرد، البته تو
فرمود: تو را بخدا قسم میدهم من بودم که رسول خدا براى خوردن مرغى که در نزدش بود و میخواست آن را بخورد و عرض کرد بار الها از من که بگذرد دوستترین خلق خودت را بنزد من برسان) یا تو بودى؟ عرض کرد: البته تو بودى
فرمود: تو را بخدا قسم من بودم که رسول خدا او را مژده داد که با ناکثین و قاسطین و مارقین بحکم تأویل قرآن جنگ خواهد کرد یا تو بودى؟
عرض کرد: البته تو بودى
فرمود: تو را بخدا قسم من بودم که در آخرین لحظه عمر پیغمبر شاهد گفتارش بودم و به کار غسل و دفنش پرداختم یا تو بودى؟ عرض کرد: البته تو بودى
فرمود تو را بخدا قسم میدهم آن که رسول خدا به علم قضاوت او مردم را راهنمائى کرد و فرمود (على متخصصترین شما در علم قضاوت است) من بودم یا تو بودى؟ عرض کرد البته تو بودى
فرمود: تو را بخدا قسم میدهم من بودم که رسول خدا به یارانش دستور فرمود تا در حال حیاتاش به عنوان امارت به او سلام دهند یا تو بودى؟ عرض کرد البته تو بودى
فرمود: تو را بخدا قسم میدهم آن تو بودى که پیش از همه با رسول خدا خویشاوندى داشت یا من بودم؟ عرض کرد: البته تو بودى
فرمود: تو را بخدا قسم میدهم آن تو بودى که خداى عز و جل به هنگام نیاز یک دینار به او مرحمت فرمود و جبرئیل آن را به تو فروخت و تو محمد و فرزندانش را اطعام کردى؟
راوى گفت: ابو بکر را گریه دست داد و عرض کرد: البته تو بودى
فرمود: تو را بخدا قسم میدهم آن تو بودى که رسول خدا براى پائین انداختن بت خانه کعبه و شکستن آن او را به دوش خود گرفت و تا آنجا که اگر میخواست دست به اطراف آسمان دراز کند دسترسى داشت یا من بودم؟ عرض کرد: البته تو بودى
فرمود: تو را بخدا قسم میدهم آن تو بودى که رسول خدا باو فرمود: تو پرچمدار من در دنیا و آخرت هستى یا من بودم؟ عرض کرد البته تو بودى فرمود: تو را بخدا قسم میدهم آن تو بودى که هنگامى که رسول خدا دستور فرمود: همگى اصحاب و خاندان آن حضرت درهاشان را که بر مسجد باز میشد ببندند و فقط در خانه او به مسجد باز باشد و آنچه که خداوند براى پیغمبر حلال فرموده بود پیغمبر نیز براى او حلال کرد یا من بودم؟ عرض کرد بلکه تو بودى
فرمود: تو را بخدا قسم میدهم آن تو بودى که براى گفتگوى محرمانه با پیغمبر قبلا صدقه داد و سپس با آن حضرت بگفتگو پرداخت یا من بودم؟ آنگاه که خداوند جمعى را مورد عتاب خود قرار داد و فرمود آیا دشوارتان بود که پیش از گفتگوى محرمانه صدقه بدهید؟ عرض کرد البته تو بودى
فرمود: تو را بخدا قسم میدهم آن تو بودى که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در بارهاش ضمن کلامى بفاطمة (علیها سلام) فرمود: من تو را به کسى که پیش از همه ایمان آورد و اسلامش بر همه برترى داشت تزویج نمودم، یا من بودم؟ عرض کرد البته تو بودى
امیرالمومنین علیه السلام همچنان مناقبى را که خداى عزوجل فقط براى او قرار داده بود مىشمرد و ابو بکر به آن اقرار می کرد
آنگاه فرمود: که باین گونه مناقب و مانند آنها شایستگى قیام به امور امت محمد صلی الله علیه و آله پیدا مىشود.
سپس امیرالمومنین علیه السلام به ابى بکر فرمود: پس چه چیز تو را از خدا و رسولش و از دین خدا فریفته است؟ با اینکه از آنچه اهل دین خدا به آن نیازمندند تو تهى دست هستى؟
حضرت فرماید: ابو بکر گریه کرد و عرض کرد اى ابو الحسن راست فرمودى یک امروز را بمن مهلت بده تا تدبیرى در کار خود و آنچه از تو شنیدم بیاندیشم.
تا همین جا به منظوری که داشتم رسیدم و از بیان ادامه روایت صرف نظر می کنم!!!
ولی دوستان عزیز یادتون باشه که: (اهل سنت نمی پذیرند)
قدر این پست رو بدونید! چون امتحان امروزم رو نرفتم و دارم این مطلب رو می نویسم!!!
از جذاب ترین مباحثی که در بحث امامت به وجود میاد؛ مناظره بین بزرگان شیعه و عامه است!
حتما خبر دارید که برخی از شبکه های ماهواره ای برخی اوقات از این مناظرات تشکیل میدن و....
اما به نظر من دو طرف مناظره هر چی بزرگتر و عالی مقام تر باشند جذابیت بحث هم بیشتره!
به همین دلیل این مناظره جذاب ترین مناظره ایه که در موضوع خلافت و جانشینی پیامبر برگزار شده:
(امیر المؤمنین چهل و سه دلیل علیه ابى بکر اقامه کرد)
امام صادق علیه السّلام از پدرش و او از جدش نقل میفرماید:
چون در کار ابى بکر و بیعت مردم بر او و کارى که با امیرالمومنین علیه السّلام کردند آنچه شدنى بود انجام گرفت؛ ابو بکر همواره به امیرالمومنین علیه السّلام روى خوش نشان مىداد ولى از امیرالمومنین علیه السّلام گرفتگى مشاهده مىنمود و این موضوع بر ابى بکر سنگین بود.
لذا علاقه پیدا کرد که امیرالمومنین علیه السّلام را ملاقات کند و از نظر او اطلاع حاصل نماید و در اینکه مردم جمع شدند و کار امت را بر گردن او انداختند عذر خواهى کند و کمعلاقگى و بىاعتنائى خود را بخلافت ابراز نماید.
لذا بى خبر بخدمت آن حضرت آمد و اجازه ملاقات خصوصى خواست و پس از شرفیابى عرض کرد یا ابا الحسن! بخدا قسم که براى این کارها از طرف من زمینه سازى نشده بود و من بکارى که گرفتار آن شدم مایل نبودم و حرصى بآن نداشتم و اطمینانى بخود ندارم که نیازمندىهاى امت را رفع نمایم؛ نه نیروى مالى دارم و نه افراد خاندانم زیاد است و نه خواستم حقى را از دیگرى سلب کنم چرا تو از من چیزى را که مستحقاش نیستم بدل گرفتهاى؟ و در این کارى که براى من روى داده از خود کراهت نشان میدهى؟ و با چشم بد بینى به من نگاه میکنى؟
حضرت امام صادق علیه السّلام فرمود: امیرالمومنین علیه السّلام به او فرمود:
اگر حرصى باین کار ندارى و بخویشتن اطمینانى ندارى که بتوانى باین امر قیام کنى و رفع نیازمندیهاى آن را در خود نمىبینى براى چه زیر این بار رفتى؟
ابو بکر گفت: بخاطر حدیثى که از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شنیده بودم که خداوند نمیگذارد امت من بر گمراهى اتفاق و اجماع داشته باشند و چون دیدم همگى اجماع کردهاند از حدیث پیغمبر پیروى نمودم که اجتماعشان را بر خلاف راه هدایت محال میدیدم و زمام پذیرش خود را بدست آنان سپردم و اگر میدانستم که یکنفر مخالفت میکند، از پذیرش این کار خوددارى مینمودم
امیرالمومنین علیه السّلام فرمود:
اما آنچه از پیغمبر نقل کردى که فرموده است (امت من بر گمراهى اتفاق و اجماع نکنند) من از افراد این امت بودم یا نبودم؟ گفت: بلى بودى فرمود: هم چنین آن عده اى که از بیعت تو خوددارى کردند مانند سلمان و عمار و ابى ذر و مقداد و ابن عباده و از طایفه انصار هر کس که با او بود از امت بودند یا نه؟ گفت: همگى از امت بودند
امیرالمومنین علیه السّلام فرمود: پس چگونه حدیث پیغمبر را دلیل مى آورى؟ با اینکه این گونه افراد از بیعت تو خوددارى نمودهاند و در باره این افراد کسى را انتقادى نیست و در اینکه از اصحاب پیغمبر (صلی الله علیه و آله) بودند و خیر خواه او بودند کوتاهى نداشتند
ابو بکر گفت: من از مخالفت اینان پس از اینکه کار خلافت استوار شد اطلاع پیدا کردم و ترسیدم اگر خلافت را از خود بازگردانم دشوارتر شود و مردم از دین برگردند و پىگیرى شماها تا آنگاه که خلافت مرا بپذیرید براى دین آسانتر است و آن را بهتر نگهدارى میکند تا اینکه مردم به جان یک دیگر بیفتند و همگى کافر شوند و میدانستم که علاقه تو نسبت بمردم و دینشان کمتر از من نیست
امیرالمومنین علیه السّلام فرمود:
آرى چنین است ولى بگو بدانم کسى که خلافت را سزد به چه چیز شایستگى پیدا میکند؟ ابو بکر گفت: بخیر خواهى و وفا و باید در کارها جدى باشد و بخشش بىجا نکند و خوش رفتار باشد و عدالت را آشکار کند و بقرآن و سنت و آئین و مقررات قضاوت دانا باشد و در عین حال نسبت به دنیا زاهد بوده به آن کم رغبت باشد و حق ستمدیده را از ستمگر بستاند چه دور باشد و چه نزدیک
او سپس خاموش شد
امیرالمومنین علیه السّلام فرمود: اى ابو بکر تو را بخدا سوگند میدهم این صفتها را در خودت مىبینى یا در من؟ عرض کرد بلکه در شما مىبینم اى ابا الحسن
فرمود: تو را بخدا پیش از اینکه مسلمانان متوجه شوند من دعوت رسول خدا را پذیرفتم یا تو؟ عرض کرد بلکه تو
فرمود: تو را بخدا قسم میدهم من بودم که به مردم موسم حج و به همه مردم سوره برائت را اعلام نمودم یا تو؟ عرض کرد تو
فرمود: تو را بخدا سوگند میدهم روزى که رسول خدا به غار تشریف برد من با فداکارى خودم رسول خدا را حفظ کردم یا تو؟ عرض کرد بلکه تو
فرمود: تو را بخدا سوگند میدهم در آیهاى که در مورد خاتم بخشى نازل شد براى من ولایت از طرف خدا به همراه ولایت رسول خدا تعیین شد یا براى تو؟ عرض کرد بلکه براى تو
فرمود: تو را بخدا من به حکم حدیث پیغمبر در روز غدیر مولاى تو و همه مسلمانان هستم یا تو؟ عرض کرد بلکه تو
فرمود: تو را بخدا منصب وزارت رسول خدا و منزلت هرون از موسى از آن من است یا از آن تو؟ عرض کرد بلکه از آن تو
فرمود: تو را بخدا آیا رسول خدا براى مباهله با مشرکین نصارى مرا و اهل خانه و فرزندان مرا بیرون برد یا تو را و اهل خانه تو و فرزندان تو را؟ عرض کرد بلکه شما را
فرمود تو را بخدا آیه تطهیر از پلیدى از آن من و خانوادهام و فرزندانم است یا از آن تو و خانوادهات؟ عرض کرد: بلکه از آن تو و خانواده تو است
فرمود: تو را بخدا قسم میدهم رسول خدا که در روز کساء دعا کرد و عرض کرد بارالها اینان خاندان من هستند؛ رهسپار بسوى تو باشند نه بسوى آتش در باره من و خانواده و فرزندان من بود یا تو؟ عرض کرد بلکه تو
فرمود: تو را بخدا صاحب آیهاى که خدا میفرماید: (بنذر وفا میکنند و از روزى که شر خیز است میترسند) من هستم یا تو؟ عرض کرد بلکه تو
فرمود: تو را بخدا قسم میدهم توئى آن جوان مردیکه از آسمان در باره او گفته شد که شمشیرى بجز ذو الفقار و جوانمردى بجز على (علیه السلام) نیست یا منم؟ عرض کرد بلکه تو هستى
فرمود: تو را بخدا سوگند میدهم توئى آن کس که آفتاب بهنگام نماز او بازگشت و او نمازش را خواند و سپس آفتاب غروب کرد یا منم؟ عرض کرد بلکه توئى
فرمود: تو را بخدا قسم میدهم توئى آن کس که رسول خدا پرچم خود را در روز خیبر به دست او داد و خداوند پیروزى نصیب او فرمود یا منم؟ عرض کرد بلکه توئى
فرمود: تو را بخدا قسم میدهم تو بودى که اندوه خاطر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) و مسلمانان را با کشتن عمرو بن عبدود برطرف کردى یا من بودم؟ عرض کرد بلکه تو بودى
(ادامه در قسمت بعد)
اولادی و من تحت الخضراء
کلهم فداء لابی عبدالله
چقدر زیباست ناله مادری که چهار تا گل پسراش فدایی عزیز زهرا شدند
چقدر با آبروست بانویی که کنیز حضرت زهراست
چه با شکوهه ایثار زنی که مادر پهلوونی مثل قمر بنی هاشمه ولی به مقام سیدالشهدا پی برده
چقدر جا داشت که مردم مدینه در عزای ام البنین فریاد می زدند: اللهم ما راینا منها الا جمیلا
ز یک چشمش گذشتن کار هر مادر نمی باشد
فقط ام البنین دارد توان همچو ایثاری
سلام!
عظم الله اجورکم
چند روزی زاهدان بودم!
تقریبا همه ایام فاطمیه! باید شرایط اونجا رو از نزدیک لمس کنید! با توضیحات من به جایی نمی رسید!
امشب ولی کمی دلم برای حال و هوای اونجا تنگ شده! دیروز برگشتم ولی انگار به اندازه چندین ساله که اونجا نیستم!
الحمدلله فاطمیه امسال زاهدان به گفته مردمش خیلی باشکوه تر از سالهای قبل بود!
اگر جای من بودید حس می کردید که حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها تا ابد ولایت امیرالمومنین علیه السلام رو تثبیت فرمودند!
یعنی تا فاطمیه هست و تا قبر فاطمه سلام الله علیها مخفیست کسی نمی تونه این مذهب رو از بین ببره!
نفسی لک الفداء یا فاطمه الزهراء