وقتی خدا خواسته که این محبت با بقیه محبت ها فرق داشته باشه! من و تو چکاره ایم؟
اصلا حسین جنس غمش فرق میکند
این راه عشق، پیچ و خمش فرق میکند!
اینجا گدا همیشه طلبکار میشود
اینجا که آمدی کرمش فرق میکند!
شاعر شدم برای سرودن برایشان
این خانواده محتشمش فرق میکند!
صد مرده زنده میشود از ذکر یا حسین
عیسای خانواده دمش فرق میکند!
از نوع ویژگی دعا زیر قبهاش
معلوم میشود حرمش فرق میکند!
تنها نه اینکه جنس غمش، جنس ماتمش
حتی سیاهی علمش فرق میکند!
با پای نیزه روی زمین راه میرود
خورشید کاروان قدمش فرق میکند!
من از "حسینُ منّی" پیغمبر خدا
فهمیدهام حسین همهاش فرق میکند!
نظر |
حضرت امام رضا علیه السلام فرمودند:
ای فرزند شبیب! محرم ماهی است که اعراب جاهلی هم احترام آن را حفظ می کردند
و در این ماه حرام از جنگ و خونریزی خودداری می کردند
(دقت کنید اعراب جاهلی در بی رحمی نظیر ندارند! کسانی که حتی به فرزندان خود رحم نمیکردند و دخترانشان را زنده به گور می کردند، بهمین دلیل حضرت سیدالشهدا در روز عاشورا فرمودند: یا شیعه آل ابی سفیان! ان لم یکن لکم دین و تخافون المعاد فکونوا احرارا فی دنیاکم! یعنی ای پیروان بنی امیه اگر دین ندارید آزادمرد باشید)
سپس حضرت ادامه دادند که این امت نه حرمت این ماه را حفط کردند و نه احترام پیامبرشان را!
بگذریم!!!
اگر به تاریخ دقت کنیم بسیاری از کسانی که عاقبت به خیر شده اند به این دلیل بوده که در عین بی دینی و بی تقوایی پای بند به ارزشهای انسانی بوده اند!
صلی الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله
حسین علیه السلام سرچشمه خورشید است
و بدان که سینه تو نیز آسمانی لایتناهی ست!
با قلبی که در آن چشمه خورشید می جوشد
و گوش کن که چه خوش ترنمی دارد در تپیدن:
حسین... حسین... حسین...!
سرم رو تکیه دادم به پنجره هواپیما
از خستگی بی خوابی 24 ساعت گذشته چشمام توان باز موندن نداشت
لحظه ای میون خواب و بیداری
فکر کردم برای چی داری میری زاهدان؟
بعد خیل ساده جواب خودم رو دادم که:
داری میری انجام وظیفه
تبلیغ! منبر!
اصلا به تو چه که توی این کارها دخالت می کنی؟
و همینطور کمی با خودم درگیر شدم!
توی خیالم یقه خودم رو گرفتم و کمی با خودم دعوا کردم!
وسط دعوا به خودم اومدم و از این خود درگیری کمی ملذوذ شدم!
مقداری خندیدم هم به خودم و هم به این ذهن درگیر! که قصد پیشرفت نداره!
چشمام رو که باز کردم در حال فرود بودیم! زاهدان!
صبح از کربلا راه افتادیم سمت حرم امامین عسکریین علیهما السلام؛ سامرا
قبل از اذان ظهر رسیدیم
نماز و زیارت و صفا و اشک
همش این جمله از آیت الله.... که به مناسبت تخریب سامرا بیان فرموده بودند توی گوشم بود
و گاهی زیر لب زمزمه می کردم:
...شماها که عمری نان امام زمان خوردید امشب به خانه هاتون می روید
خانه های شما آباد
ولی خانه پدر امام عصر یه شمع و چراغ نداره
این درد رو انسان کجا ببره
و علی الاطائب من آل طه و یس
فلیبک الباکون
و ایاهم فلیندب النادبون
و لمثلهم فلتذرف الدموع
ولیصرخ الصارخون
و یضج الضاجون
در راه برگشت رفتیم زیارت سید محمد
بعد از زیارت به درخواست روحانی کاروان موندیم تا نماز مغرب و عشا
نماز رو که اقامه کردیم رفتیم تا سوار اتوبوس بشیم
راننده عراقی اتوبوس از شدت عصبانیت فقط داد میزد
از هر جمله ای فقط یکی دو کلمه رو میشد تشخیص بدیم
به هر حال راه افتادیم بسوی بغداد
بین راه اتوبوسی رو دیدیم که چهل دقیقه ای زودتر از ما راه افتاده بودند!!!
کاروان از رشت اومده بودند
از این جا به بعد رو حتما از اخبار و تلویزیون شنیدید!!!
یوم الحسرت یعنی اینکه من ببینم نوجوانی سیزده ساله
از رشت
به سعادت شهادت رسیده و من مبهوت این لیاقت
برای راننده بیلغور می کردم که:
خیرک فی تاخیر
الخیر فی ما وقع
بوی(باباجون) سد الباب الوراء (در عقب رو ببند!!!)
.....!!!!
زکریا بن آدم گوید: در خدمت حضرت امام رضا علیه السلام بودم که ابو جعفر (جوادالائمه) سلام اللَّه علیه را نزد او آوردند، و حدود چهار سال از عمرش میگذشت.
ایشان دست خود را بر زمین کوبید و سرش را بطرف آسمان بلند کرد و مدتى در فکر فرو رفت،
امام رضا علیه السلام پرسید فرزندم به چه فکر میکنى؟
جوادالائمه صلوات الله علیه فرمود: در باره ظلمى که به مادرم فاطمه وارد شد،
به خداوند سوگند آن دو نفر را از قبر خارج میکنم و آنها را آتش میزنم و خاکسترشان را از هم پراکنده میکنم.
حضرت رضا علیه السلام او را بطرف خود فرا خواند و پیشانیش را بوسید و فرمود:
پدر و مادرم فدایت باد، تو شایسته آن مقام یعنى امامت هستى.
(عَنْ زَکَرِیَّا بْنِ آدَمَ قَالَ إِنِّی لَعِنْدَ الرِّضَا إِذْ جِیءَ بِأَبِی جَعْفَرٍ ع وَ سِنُّهُ أَقَلُّ مِنْ أَرْبَعِ سِنِینَ فَضَرَبَ بِیَدِهِ إِلَى الْأَرْضِ وَ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ فَأَطَالَ الْفِکْرَ فَقَالَ لَهُ الرِّضَا ع بِنَفْسِی فَلِمَ طَالَ فِکْرُکَ فَقَالَ فِیمَا صُنِعَ بِأُمِّی فَاطِمَةَ أَمَا وَ اللَّهِ لَأُخْرِجَنَّهُمَا ثُمَّ لَأُحْرِقَنَّهُمَا ثُمَّ لَأُذْرِیَنَّهُمَا ثُمَّ لَأَنْسِفَنَّهُمَا فِی الْیَمِّ نَسْفاً فَاسْتَدْنَاهُ وَ قَبَّلَ بَیْنَ عَیْنَیْهِ ثُمَّ قَالَ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی أَنْتَ لَهَا یَعْنِی الْإِمَامَة) بحارالانوار/50 / 59
لب تشنه بود ، تشنة یک جرعه آب بود
مردی که درد های دلش بی حساب بود
پا می کشید گوشة حجره به روی خاک
پروانه وار غرق تب و التهاب بود
از بسکه شعله ور شده بود آتش دلش
حتی نفس نفس زدنش هم عذاب بود
در ازدحامِ هلهله های کنیزکان
فریاد استغاثة او بی جواب بود
یک جرعه آب نذر امامش کسی نکرد
رفع عطش اگر چه کمال ثواب بود
آخر شبیه جد غریبش شهید شد
آری دعای خسته دلان مستجاب بود
غربت برای آل علی تازگی نداشت
در آن دیار کشتن مظلوم باب بود
تا سایه بان پیکر نورانیش شوند
بال کبوتران حرم را شتاب بود
اما فدای بی کفن دشت کربلا
آلاله ای که زخم تنش بی حساب بود
هم تیغ و نیزه خون تنش را مکیده بود
هم داغدیدة شرر آفتاب بود
زلال عطر رضا می وزد ز جانب طوس
و من گدای قدیمی ولی کمی مایوس
هوا هوای زیارت؛ زیارت مخصوص
و من خمار حرم! بی پیاله ام افسوس
دیروز که روز زیارتی حضرت ابالحسن علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیه و الثناء بود و فردا هم دحوالارض
از چند روز قبل شوق زیارت افتاده بود تو دلم
مخصوصا که برای عرفه هم ثبت نام کردم برم کربلا
اما به لطف آقا روز چهارشنبه دل یک دله کردیم و زدیم به جاده
اینجا به آقا گفتم:
خیلی اینجا اومدم و دعا کردم
خیلی از حاجت هامو برآورده کردی
اما خیلی از حاجتهام هنوز برآورده نشدن
میدونم شما کریم و رئوفی و مشکل از خودمه
خودم ظرفیت ندارم
پس آقا جون آش با جاش!!!!
نایب الزیاره همه دوستان هستیم
یا علی
یک قدم مانده تا ضریح شما
دو دلم من در این قدم چه کنم
آخرش تو برای آهویی
من -خر- آمدم حرم چه کنم؟؟؟
ای شرح شفاعت تو مشهور؛ سلام
آمیزه ای از کرامت و نور؛ سلام
گویند زیارت تو حج فقراست
بر گنبد و بارگاهت از دور سلام