بدون مقدمه میرم سر اصل مطلب!
سلام
و اما اصل داستان!
من بخاطر شوق دیدار کسی؛ چند روزی بود که دلم هوای برگشتن به قم رو کرده بود!
امروز سر یک مطلب کاملا تصادفی شرایط مهیا شد که چند روزی رو دور از مشهد باشم
اینجا دو تا استاد دارم که هر دو شون به گردنم حق زیادی دارن! دو تا استاد راهنما
زندگی درسی و اخلاق فردی و اجتماعی من از وقتی اومدم مشهد متاثر از این دو استاده
استاد الف از ابتدای هفته از دست من ناراحت بود!
به خاطر تاخیر در کلاسها و یکی دو مورد عدم پیش مطالعه درس
استاد امروز تنبیها درس رو تعطیل و حقیر رو طرد فرمودند
یعنی باید از چند روز دیگه یواش یواش شروع کنم
و اما
استاد ب به جهت کار مهم اداری که براشون پیش اومده بود ازم خواست چند روزی برم قم و پیگیر کارشون بشم
عجب روزگاری جالبی!
اما من برای دیدار کسی میام قم که چند سال از زندگیم از صمیم قلب دوسش داشتم و هنوز هم دارم
پیشنهاد میکنم خودش رو آماده کنه!
نظر
![]() |