صلی الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله
حسین علیه السلام سرچشمه خورشید است
و بدان که سینه تو نیز آسمانی لایتناهی ست!
با قلبی که در آن چشمه خورشید می جوشد
و گوش کن که چه خوش ترنمی دارد در تپیدن:
حسین... حسین... حسین...!
سرم رو تکیه دادم به پنجره هواپیما
از خستگی بی خوابی 24 ساعت گذشته چشمام توان باز موندن نداشت
لحظه ای میون خواب و بیداری
فکر کردم برای چی داری میری زاهدان؟
بعد خیل ساده جواب خودم رو دادم که:
داری میری انجام وظیفه
تبلیغ! منبر!
اصلا به تو چه که توی این کارها دخالت می کنی؟
و همینطور کمی با خودم درگیر شدم!
توی خیالم یقه خودم رو گرفتم و کمی با خودم دعوا کردم!
وسط دعوا به خودم اومدم و از این خود درگیری کمی ملذوذ شدم!
مقداری خندیدم هم به خودم و هم به این ذهن درگیر! که قصد پیشرفت نداره!
چشمام رو که باز کردم در حال فرود بودیم! زاهدان!
نظر |