دلم این روزها خیلی دلتنگ امام رضاست!
ده روز بیشتر نیست که از مشهد برگشتم ولی سخت مشتاق آغوش گرم آقام
همش تقصیر این ابالفضله
آخه بعد از دو سه هفته بی خبری چند شب پیش بهم زنگ زد
چند دقیقه ای احوالپرسی کرد و من هم منتظر بودم تا دلیل تماس گرفتنش رو بگه
وقتی خواست خدا حافظی کنه پرسیدم:
برای چی زنگ زدی
جواب داد:
من هر وقت دلم هوای مشهد الرضا میکنه ناخودآگاه یاد تو می افتم
راست میگه! آخه دو سالی که مشهد بودم چند روز یه بار تماس می گرفت و سفارش به زیارت و دعا میکرد!
حالا من موندم و این لطف بزرگ و جنون عشقبازی با آقام
چنان در قید مهرت پای بندم
که گویی آهوی سر در کمندم
گهی بر درد بیدرمان بگریم
گهی بر حال بـی سامان بخنـدم
نه مجنونم که دل بردارم از دوست
مده گر عاقلی بیهوده پندم
گر آوازم دهی من خفته در گور
برآساید روان دردمندم
سری دارم فدای خاک پایت
گر آسایش رسانی ور گزندم
وگر در رنج سعدی راحت توست
من این بیداد بر خود می پسندم
نظر |