اگر قرار باشد بهترین یاوران عالم همانانی باشند که در کربلا از امام زمانشان دفاع کرده اند
پس می شود که ما آنها را الگوهای خوبی بدانیم و از آنها درس یاری امام را بیاموزیم
خدا یا به غربت امام زمانمان رحم کن
و ما را جزء بهترین یاوران او قرار بده
نیمه شب عاشورا،
امام از خیمه خارج شد
تا تپه ها و گردنه های اطراف را بنگرد.
در این هنگام نافع امام را دنبال می کرد.
امام از او پرسید:
«به چه سبب شما از خیمه بیرون آمدی؟»
گفت:
«ای فرزند رسول خدا!
خروج شما از خیمه گاه به طرف سپاه طغیان گر، مرا به وحشت انداخت»
امام فرمود:
«من از خیمه بیرون آمدم تا این که از این تپه ها و بلندی ها و کوتاهی ها برای زمان حمله اینها مطلع شوم».
سپس آن حضرت روی برگرداند،
دست نافع را گرفت و فرمود:
«این (حمله و درگیری) - به خدا سوگند - وعده ای تخلف ناپذیر است».
سپس فرمود:
«آیا نمی خواهی در این شب تار از بین این دو کوه بگذری و جان خودت را نجات دهی؟»
نافع خود را به روی قدمهای امام خود انداخت،
بوسه می زد و می گفت:
«ان سیفی بالف و فرسی مثله، فوالله الذی منّ بک علیّ لا فارقتک حتی یکلا عن فری و جری؛
شمشیرم به هزار و نیز اسبم به همین گونه می ارزد،
پس به آن خدایی که بر من به حضور در رکاب شما منت نهاد سوگند،
هرگز تا هنگامی که شمشیرم به کار آید از شما جدا نمی شوم