بهم زنگ زده میگه:
حاج آقا! یه مشکلی برام پیش اومده!
میخواستم با شما مشورت کنم!
گفتم:
بفرمایید
خوشحال میشم بتونم کمک کنم
-حاج آقا! یکشنبه قراره عقد کنم
آزمایش و همه کارها رو هم انجام دادیم
-تبریک میگم! انشالله خوشبخت شی
-ممنون! ولی حاج آقا یه مشکلی پیش اومده
-چه مشکلی؟
-تازه فهمیدم که نامزدم چهار سال با یه پسر رفیق بوده
چهار سال به هوای دانشگاه میرفته پیش اون
چهار سال رابطه جنسی داشتند
چهار سال....
چهار سال.....
چهار سال......
البته هنوز هم تلفتی ارتباط دارند
و پسره که الان دیگه معتاد شده به من گفته اگه میخوای باهاش ازدواج کنی باید 15 میلیون به من بدی تا بی خیال بشم
همینطور که تعریف می کرد من هم حرص میخوردم و از نتایج آزاد گذاشتن دخترا داغون میشدم
بهش گفتم با این اوضاعی که میگی دیگه تکلیف روشنه
واینجا بود که با یک جواب کاملا منطقی من رو مجاب کرد که مجوز این پیوند رو صادر کنم:
گفت: حاج آقا! آخه من 28 سال از عمرم گذشته و توی این 28 سال سکس نداشتم!!!!!!!!
نظر
![]() |
نتیجه بی غیرتی مسئولین فرهنگی امنیتی استان
در نهایت منجر به تعطیلی دسته عزا
و برگزاری مجلس بسیار امن و آبرومند
در مسجد مکی (مسجد بزرگ اهل سنت) زاهدان
با سخنرانی مولوی عبدالخمید
و توزیع شیرینی و شربت بود
سیلی و صورت ناموس خدا
تبت یداه...
أین المنتقم؟
باور کنید بعضی از آقایون اگر بحرین بودند
در تجهیز آل خلیفه برای نشانه رفتن به سوی قلب شیعیان مظلوم آنجا
نهایت سعی خود را می کردند
البته با قصد قربت
و برای رضای خدا
همانطور که دیشب به قلب ما نشانه رفتند
مسیر سه کیلومتری سال گذشته را اول کردند یک کیلومتر
بعد پانصد متر
بعد سیصد و پنجاه متر
دیشب هم به هیئات اعلام کردند:
همه جمع شید مصلی
نتیجه اینکه: جمعیت چهار هزار و پانصد نفری دسته عزا در سال گذشته
امسال تبدیل شد به پانصد نفر
و این نتیجه بی غیرتی برخی مسئولین فرهنگی امنیتی استان است
و ما همیشه در منبر ها شنیده بودیم:
امام زمان ما از بی غیرتی برخی محبان است که در پس پرده غیبت اند
یادمه از ابتدای نوجوانی وقتی کم کم وارد بحث های سیاسی شدم
همیشه یکی از نکاتی که من رو مملو از حس غرور می کرد این بود
داشتن نیروی های نظامی مومن و افتخار آفرین
و دستگاه بسیار نیرومند و خدامحور اطلاعات بود
جمهوری اسلامی ایران همیشه مدیون زحمات این عزیزان بوده و هست
ولی این روزها کمی سردرگمی باعث آزارم شده!
آخه مسیر دسته عزای روز شهادت حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها
سال گذشته حدود سه کیلومتر بود
امسال مسئولین با بهانه امنیت مسیر رو کردند پانصد متر!
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم!!!
یکی دو روزه ابلیس رانده شده دست از سرم بر نمیداره
همش در گوشم تکرار میکنه که :
آخه وقتی از پس امنیت یه خیابون بر نمیان پس با این همه دشمن و این همه وسعت ایران چه می کنند؟
شاید هم نفوذ کسانی که با فاطمیه دشمنی دارند خیلی زیاد شده
ماییم و نوای بی نوایی
بسم الله اگر حریف مایی
از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند
سخت دلبسته به این ایل و تبارم چه کنم؟
من بنده آن دمم که ساقی گوید
یک جام دگر بنوش و من نتوانم!!!
...
چنان آتشی فراهم کرد
چنان لگدی زد
چنان سیلی زد
طفلی را کشت
زن داغداری را کشت
حسن را کشت
زانوی مردی را لرزاند
جگر پسرکی را خون کرد
کربلایی را آتش زد
خدا لعنتش کند
خدا عذابش را آن به آن زیاده کند
خدا منتقم آل الله را برساند
مادر محور خانواده است
هر کار کند بقیه اهل خانه یاد می گیرند
مثلا اگر شهید شود...!
یا زهرا!
(انشالله امشب هم در حرم امام رئوف صلوات الله علیه
نایب الزیاره همه عزاداران مادر مظلومه اش خواهم بود)
شب سال تحویل، مشهد مقدس و در جوار بارگاه حضرت علی بن موسی الرضا صلوات الله علیه نایب الزیاره همه مومنین هستیم!
انشالله سال جدید سال ظهور بهار همیشگی و واقعی باشد
دل بی تو درون سینه ام می گندد
غم از همه سو راه مرا می بندد
امسال بهار بی تو یعنی پاییز
تقویم به گور پدرش می خندد
یا علی
یادش بخیر صبح جمعه ای که با سید رضا و مهدی رفتیم قبرستان حجون!
مکه گوهری در خود پنهان کرده که رشته ای از چادرش را با همه دنیا عوض نخواهم کرد!
این شعر منو دیووونه کرده! جونم فدای حضرت خدیجه سلام الله علیها!
راستی میتونید این شعر رو با صدای ملاباسم کربلایی گوش کنید:
http://zakerin.ir/9114.html
الله ُ أصـطـفـى .. زوجَ الـمـصـطـفـى .. سراً کُشفا .. فی معنى الوفا
بـمـا نـالـتـهُ مـن بینِ البرایا تتفرد .. فصارت سکناً یأوی لهُ الهادی محمد
بروضِ المصطفى تزهو و تستافُ أریجه .. ففخرُ النونِ نونِ النسوةِ الکبرى خدیجه
حـوت مـن صلبهِ تفاحةَ الخلدِ البهیجه.. فکانت فاطمٌ خیرُ النساء نِعمَ النتیجه
أدّت أمــرهُ .. صـانـت سِـرهُ .. شـدت أزرهُ .. واسـت صـبـرهُ
و فـی مـبعثهِ المیمونِ أُولى المؤمناتِ .. و قامت خلفهُ و المرتضى حینَ الصلاتِ
بـطـه آمـنت طوعاً و قد نالت مقاما.. فأُولى سیداتِ الدینِ من یومِ إستقاما
فـمـن قـبـلُ قـبـاءُ ثبتت فیهِ قواما .. و کم أقرأها طه عنِ الله ِ السلاما
مـن دونِ الـمـلا .. نـالـت مـنـزلا .. فی الشأنِ على .. من ربِ العلا
لـذا الله ُ أجتباها زوجَ طه فی الجنانِ .. فذی أمُ الهدى بنتُ الندى فخرُ الزمان
بما نالتهُ من قدرٍ نساءُ الأرضِ حارت .. و عن کلِ الورى فی خدرِ طه قد توارت
فـذی أفـضـالها الکثرُ إلیها قد أشارت .. کفاها أنها بالدینِ أمَ الدینِ صارت
نـورٌ فـی الـدجـى .. تـهـدی لـلنجا .. من کانَ أرتجى .. منها سُرجا
غـدت بـالـفـضلِ أولى أمهاتِ المؤمنینا .. بتشریفٍ لها من أمرِ ربِ العالمینا
أأمَ الـبضعةِ الزهراءُ و التأریخُ أعما .. فمن بعدکِ کم قاست ببیتِ الوحی یتما
أرادوا فـیـکـمـا إطـفـاءَ نورِ الله ِظلما .. فهیهاتَ و یأبى الله ُ إلا أن یُتما
أمـرٌ دُبـرا .. فـی خـیـرِ الـورى .. مـا وری الـثـرى .. حتى غدرا
فـمـن تـحسدُ ذکراکِ بخیرٍ عندَ طه .. على الزهراءِ عینُ البغی قد ساقَ أباها
یـدا الـمـختارِ إذ ماتت تضمانِ یدیها .. على الکافلِ سمّى العامَ حزناً و علیها
لهُ إشتاقت من الخلدِ کما إشتاقَ الیها .. و فی أرکانِ بیتِ الوحی ذکرى مقلتیها
مـبـعـوثُ الـهـدى .. فـی حـزنٍ بـدا .. مـما فقدا .. فی کفِ الردا
مـضـت راضـیـةً مـرضیةً و الوعدُ جنة .. و نالت رحمةَ اللهِ بنفسٍ مطمئنة
جـزاءً بـالـذی أعطیتِ للهادی وفاءا.. بتکفینکِ قد أهدى لکِ الیومَ رِداءا
و عـن کلِ نفیسٍ فیهِ أرضیتِ السماءا.. لکِ الوحیُ بأکفانٍ منَ الفردوسِ جاءا
و الـهـادی هـنـا .. قـد أبـکـى الـدنـا .. لـما کفّنا .. منکِ البدنا
ووارکِ الثرى خیرُ الورى عندَ الحجونِ .. فردَ الکونُ من فاطمَ أصداءَ الشجونِ
اگر هم بخواهم شما را نصیحت کنم؛ اگر خدا بخواهد که گمراهتان کند نصیحت من برای شما فایده ای ندارد
او پروردگار شماست و به سوی او باز می گردید(سوره مبارکه هود/آیه 34)
وقتی نصیحت کردن نوح پیامبر برای برخی افراد فایده ای ندارد نصیحت و سفارش ماها چه اثری می تواند داشته باشد؟؟؟
وقتی میرزای شیرازی نوشت: الیوم استعمال توتون و تنباکو بأی نحو کان در حکم محاربه با امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است فهمیدند تا سیاهی قلم علما هست نمیتونند به اهدافشون برسند، پس مجبور شدند شیخ فضل الله را دار بزنند؛
اما وقتی خواهر آقا مصطفی خمینی (پدر حضرت امام) با جسارت و شجاعت رفت تهران و حکم اعدام قاتل برادرش رو گرفت فهمیدند سیاهی چادر زنها کمتر از سیاهی قلم علما نیست، پس پاسبانها دست به کار شدند و چادر از... ؛
اون موقع بود که مادر بزرگ هامون مجبور شدند شش سال از خونه ها بیرون نروند ولی چادرها رو هم کنار نذاشتند
با چادرهاشون توی خونه ها خیمه های کوچیک درست کردند تا بچه هاشون با غصه کربلا خو بگیرند
دشمن دیگه فهمیده بود که بالاتر از سیاهی واقعا رنگی نیست!
حتی سرخی خون شهیدان هشت سال دفاع مقدس!!!
حالا دشمن خیلی پست و حقیر شده
حالا دشمن از همه رنگهای این کشور می ترسه!
از وقتی امام فرمود: گاش من هم یک بسیجی بودم، دشمن از رنگ خاکی فراری شده!
از رنگ سبز می ترسه! آخه شبها کابوس می بینه که پاسدارها دارند تو مسجد الاقصی نماز شکر می خونند!
شنیدم دشمن چشمش که به رنگ زرد می افته غصه وجودش رو فرا می گیره، به نظرم بیاد دست پخت شهریاری و علیمحمدی و احمدی روشن می افته(کیک زرد)
میگم امروز اونا بی رمق تر از همیشه، وحشت زده اند! وای به حالشون وقتی چشمشون به رنگ لاجوردی سر انگشت ما می افته!!!
(3/20بامداد جمعه 90/12/12)