آغوش گشوده ام
برای دوستی که در راه است
با تمام وجودم نگرانم!
مهمان هر چه عیالوارتر نگرانی صاحبخانه بیشتر
چون هر چه اندوخته ای را باید در طبق بگذاری!
و من اندوخته ای که به چشم بیاید ندارم
و مهمتر از همه اینکه او همه چیز را میخواهد
مرگ همان مهمانی ست که من از آن می ترسم
ناگزیر می آید
ناگهان هم می آید
چقدر خوب بود اگر موعد را به ما اطلاع میدادند!
و چقدر دردناک تر بود اگر ما از زمان مرگمان اطلاع داشتیم!
فَأَسْأَلُکَ یَا إِلَهِی مُحْتَاجاً
وَ أَرْغَبُ إِلَیْکَ فَقِیراً
وَ أَتَضَرَّعُ إِلَیْکَ خَائِفاً
وَ أَبْکِی إِلَیْکَ مَکْرُوباً
وَ أَرْجُوکَ نَاصِراً
وَ أَسْتَغْفِرُکَ ضَعِیفاً
وَ أَتَوَکَّلُ عَلَیْکَ مُحْتَسِبا
نظر
![]() |